Dastgah-E Nava 1

دردِ عشقي کشيده ام که فقط هر که باشد دچار مي فهمد
مرد، معناي غصّه را وقتي باخت پاي قمار مي فهمد!
بودي و رفتي و دليلش را از سکوتت نشد که کشف کنم
شرحِ تنهاييِ مرا امروز مادري داغدار مي فهمد!
دودمانم به باد رفت، امّا هيچ کس جز خودم مقصّر نيست
مثلِ يک ايستگاهِ متروکم، حسرتم را قطار مي فهمد!
خواستي با تمامِ بدبختي، روي دست زمانه باد کنم!
دردِ آوارگيّ هر شب را مُرده ي بي مزار مي فهمد
هر قدم دورتر شدي از من، ده قدم دور تر شدم از او
علّتِ شکِّ سجده هايم را «مُهرِ رکعت شمار» مي فهمد!
قبلِ رفتن نخواستي حتّي يک دقيقه رفيقِ من باشي
ارزش يک دقيقه را تنها مجرمِ پاي دار مي فهمد…
شهر، بعد از تو در نگاهِ من با جهنّم برابري مي کرد
غربتِ آخرين قرارم را آدمِ بي قرار مي فهمد
انتظارِ من از توانِ تو بيشتر بود، چون که قلبم گفت:
بس کن آخر! مگر کسي که نيست چيزي از انتظار مي فهمد؟!

https://www.mediafire.com/?y54l3clx4p2pv5b



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: